- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با حضرت زین العابدین علیهالسلام
ای به لطفت عالمی مدیون علیبن الحسین ای کرم در بیت تو قانون علیبن الحسین ای که باران از غلام تو اطاعات میکند گوشه چشمی کن بر این هامون علیبن الحسین مهربانیهات بر مروان ملعون هم رسید از تو حتی دشمنت ممنون علیبن الحسین دوست دارم مثل تو با گریه روزم شب شود ای بـرازنـده بـرایت نـام زیـبـای عـلـی ای به دوشت کیسههای نان و خرمای علی با تمـاشـایت مدیـنه یا عـلی سر میدهد ناصـر دین خـدایی و خـدایت نـاصرت دستِ فوق دستها، دست قدیر و قادرت بعد بابا، تو وجـودت بـود اصلا انـتقـام من ز یارب یارب او تا خدا راهی شدم با صحیفه مست از فیض سحرگاهی شدم تو حسینِ زینب کبری شدی بعد از حسین سید و سالار عاشورا شدی بعد از حسین در چهل شب جور شد اشک چهل سال تو آه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زین العابدین علیهالسلام
ای عـــلــی اوّل از آل عـــلـــی وارث اِکــرام و اِجــلال عــلـی پـیـشـتـاز و پـیـشـوای اهـل دین مظـهـر تـوحـیـد فـخـرُ العارفین حُـجّــةُ الله و امــامُ الـمَـشـرِقـیـن سـیّـد سـجّـاد عـلـیّ بن الـحُـسـین نـور چـشـمِ نـور عـیـنِ فـاطـمه یــادگــاریِ حُــســیـنِ فــاطــمـه رونـوشـت زُهــد شــاه لافــتــی مـــاه دامـــاد امــام مــجــتــبــی عــرش حـق آئـیـنـۀ سـجّــادهات سـجـده و ذکر و دعـا دلـدادهات محوِ سعیِ تو صفا و مروه است تو غلامت مُستجابالدّعوه است عقلها در باب تو سر در گُماند نـقـطـهای در آسـمـان چـارُمانـد مـادر تو خاک بوس فـاطمهست فخرش این بس که عروس فاطمهست مـادرت نـامـوس شاه کربلاست خطبه خوان عقد او شیر خداست شهـربـانـو عـزّت ما مَردُم است شاهـدُخـت یـزدگِـرد سـوّم است من ز توصیفش زبانم قاصر است مادر معصوم قطعاً طاهـرهست مـادری اینگونه بـابـایی چـنـین جمع این دو کیست؟ زین العابدین گر چه از اکبر کمی کوچکتری در حـقـیـقـت تـو عـلـیِ اکـبـری روح ما را کرده ذکرت صیقلی یا عـلـیّ بن الحُـسـیـن بن عـلـی کـوری چـشم نـمـک نـشنـاسها پیـش مرگـت میشوند عـبّاسها گرچه در دشـت بـلا تب داشتی عـمّـهای مـانـنـد زیـنب داشـتـی دم بـه دم داغ مُـکــرّر دیــدهای ذبح هـفـتاد و دو تا سـر دیـدهای بـا چه حـالـی پـیـکـر بـابـات را جـمـع کـردی در مـیـان بـوریا؟ تو چهـل منـزل اسـارت دیدهای خـیـمۀ در حـال غـارت دیـدهای درد با هر عضو تو درگیر بود دست و پایت در غُل و زنجیر بود شــاهــدم دروازههــا، بـازارهـا کُـشـتـهانـد ایـن مـرد را آزارها آه از آن آتـش که در شــام بــلا هم سرت را سوخت هم عمّامه را آه از آن ساعت که در بزم شراب خیزران میخورد بر لب با شتاب چـوبدستی یـزید از پا نـشـست چون که دندان ثـنایا را شکست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زین العابدین علیهالسلام
السلام ای حجّـت معـبود زین العـابدین ای که وصفت سجده بر مسجود زین العابدین سجدههایت همچو معراج است سجاد الاُمم لطف بیپـایان تویی ای مالک کل نِعَـم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زین العابدین علیهالسلام
وقتی که شب یلداتر از گیسوی یار است روی زمین زیباتر از صبح بهار است عود و گلاب آرید و شیـرینی و اسپـند
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زین العابدین علیهالسلام
این کمترین از ذرّه را شکـرت نیاید وز عهدۀ شکر تو کی چون من بر آید ای اسـم تـو تـسـبــیـح کـل مـاسـوالله والله نـامت، عـقـده از دل میگـشایـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
سـپــاه عـشـق را یـار آفــریـدنـد وفـا را طـرفـه مـعـمـار آفـریدند گـلـی خـوشـتـر ز بـاغ آفـریـنش به رنـگ و بـوی دادار آفـریـدند سپهر عزم و ایمان خـلق کـردند محـیـط عـشـق و ایـثـار آفـریدند بــشــارت بـاد انـصــار خــدا را کـه عـبــاس عـلـمـدار آفــریـدنـد زهی حسن زهی خلق و زهی خو مــحــمـد را دگـر بـار آفــریـدنـد علی دست خـدا را دست و بازو خـدا را مـیـر انـصـار آفــریـدنـد یـگــانـه یـوسـف مـصـر بـقـا را به نـقـد جـان خـریـدار آفـریـدنـد نه یک مه صد فلک خورشید توحید نه یک گل بلکه گـلـزار آفـریدند تعالی اله زهی مهر و زهی قهر که با هم جـنّـت و نـار آفـریـدنـد ادب را عشق را صدق و صفا را به یک تابـنده رخـسـار آفـریـدند فــروغ چـشـم خـیـر الـنـاس آمـد خـــداونـــد ادب عـــبـــاس آمـــد محیط عصمت و تقوی گهر زاد سپـهـر عـفـت و ایمان قـمـر زاد ز خلـقـت میرسد آوای تـبـریک که نامـوس خـدا امشب پـسر زاد سـلام حق بر آن مادر که امشب پـسـر بـا قـدر و اجـلال پـدر زاد به هر شور آفرین شور آفرین شد زهر پاکـیزه جان پاکـیزهتـر زاد خـــریـــدار بـــلای کــربـــلا را پی ایثار چشم و دست و سر زاد تـحیـت از خـدا این شـیـر زن را که بر شیر خـدا شـیری دگر زاد زمـیـنـی خـوانـمـش یا آسـمـانـی ملک آورده این زن، یا بشر زاد؟ درخــت آرزوی مــرتـضـی را برای ظـهـر عـاشـورا ثـمـر زاد خـدا را بـین خـدا را بین خـدا را که او مــرآت حــیّ دادگـــر زاد عــلـی را ســورۀ انــا فــتــحـنــا خـدا را آیـت فــتـح و ظـفــر زاد تـمـام کـربـلاهـا گـشـتـه گـلـشـن حـسین بن عـلی چـشم تو روشن
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
شهرِ مدینه حسّ و حالی دارد امشب گویا هوای یک وصالی دارد امشب آمـد قــمــر... آمـد پـنــاهِ آسـمــانهـا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
آمـد در آغـوش عـلـی از ماه زیـبـاتـر دور و بر گهوارهاش بر پا شده محشر پشت و پناهـش آمده با اشـتـیاق امشب زینب خبر آورده، شد أم البـنـین مادر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
گُـل بـریـزیـد عـزیـزِ جـان آمد مــاهِ زیـــبــای آسِـــمـــان آمــد آمـد آن دلـبـری کـه بـا قـدمـش لـطـفِ مـمـتـد و بـی کـران آمد تو بخـوان سـائـل از سر مستی غــیــرت الــلّـهِ خــانِــدان آمــد چه شـبی شـد شب صـفا امشب شـب پــیــدایـش وفـــا امــشـب میدرخـشد نگـین الـماس است پدر فضل و نامش عباس است دلنشین است و خوش قـدم باشد چـشـمـۀ بـخـشـش و کـرم باشد حـمــد لـلّـه کـه عـاشــق یـاریـم خـادم ایـن امـیــر و دربــاریــم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
سلامم از دلِ و جان بر تو جان ابوفاضل سـلامِ من به تو ای پـهـلـوان ابوفاضل اُمـیـدِ آلِ عــلـی کُـن نـظـر گـدایـت را یَـمِ تَـفَّـضُـلِ ایـن خـانِـدان ابـوفــاضـل تـمـام دار و نــدارم فــدایـت آقــاجــان عـلـم بـدوش و مـهِ آسـمـان ابـوفـاضل شمیـمِ نامِ دل آرای تو دل انگـیز است گـلِ مُـعَـطَّـرِ بـاغِ جــنـان ابـوفــاضـل مدد زغیر تو ننگ است برای نوکرتان به حقِ شـاه نـجـف، الامـان ابوفـاضل تـوان ما نـبـود مـدحـتـان کـنیـم انـشاء تویی عظیم و حقیر است زبان ابوفاضل میان خـلـقِ خـدا چون عـلـی بی بـدلی دلـیر جنـگی و شیـر ژیـان ابـوفـاضل ز بس که جـنگ تو زیبا بُوَد یَلِ حیدر گـشوده میشود از هم دهان ابوفاضل روا شـده هـمـه حـاجـات نـوکـرت آقـا صدا کرده تو را هر زمـان ابوفـاضل تـو مـعــنـیِ ادبـیُ و تَـجَـلّـیِ عـشــقـی ندیده مثـلِ تو هر دو جهـان ابوفـاضل
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
پـرداخـت جـوهر قـلـم عـاشـقـان به تو وابسته است طبـع همه شاعـران به تو خورشید عاشقت شده، از شوق هر غروب وقت وصال میدهد اى ماه، جان به تو لاجرعه مستها همگی یکدلند و بس آمــادهام دوبـاره مــسـلـمـان کـنـى مـرا با یک نظـر ابـوذر و سلـمان کنى مرا آنانکه از سـرای تو پـا پس کـشـیـدهاند تـو آمــدى کـه پــاى بــرادر بـایـسـتـى تـحـت لـواى پـرچـم حــیــدر بـایـسـتى هـسـتـى امـامـزاده مـأنـوس اهـل بـیـت تا بود پـرچـم تو حـرم مـاتـمـى نداشت تا بود شـانـه تـو رقـیـه غـمـى نـداشـت تـو آمـدى دل هــمـه را تـرجـمـه کـنـى
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
قـطرهام با رود تا آغـوش دریا میروم ذرِّهام تا دامـن خـورشـیـد بـالا میروم شدّت ایمان و رزم اوست توحید آفرین برق شمشیرش ز خیل دشمنان بید آفرین از نگاهش میشود فهمید حسی ناب را نور خواهد داد چشمش صورت مهتاب را میرسم آنجا که زد بوسه نجف بر دستهاش جبرئیل از شوق دارد ساز و دف بر دستهاش آمد آنکه در مثَلها با ادب بـشناسیاش ماه باشد در دل تاریک شب بشناسیاش میروم آنجا که باید سر بریزد محضرش شخص عزرائیل باید پر بریزد محضرش مست باید دید رزمی را که توفان میشود از نگاه نافـذش خورشید پنهان میشود آه از رزمی که بیشـمشـیر باشد، آه آه چـشـمهای قـدر بر تـقـدیـر بـاشد، آه آه سمت آن داسی که دارد غنچه را وا میکند سمت آن رودی که دریا را تماشا میکند
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
حسین آری اگر نوشید از انگشت پیمبر شیر بنوشد با نگاه این شیر از چشمان حیدر شیر و با اشکی که میریزد به لبهای پسر، بابا اضافه کرده بر این کاسۀ تا نیمه شِکَّر، شیر مثال محکمی شد بر جناس تام وقتی که؛ چکانده موقع گریه به حلق شیر مادر شیر به دور بسترش جمعند شیران بنیهاشم برادر شیر حیدر شیر مادر شیر خواهر شیر نگو چشم و نگو ابرو بگو در مسجد رویش نشسته آهو و رفته است بر بالای منبر شیر برای شرح چشم و ابرویش یک جفت آهو را تصور میکنم در حلقۀ یک گلۀ نر شیر گره خورده ست ابرویش به هم، از این پل محکم چه رفت و آمدی دارند باهم این دو لشکر شیر تمام درد من این است که در اوج نامردی برای شیر زخمی گشت هر کفتار،آخر شیر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
تو کـیـستی که حُرمت اسلام بند توست معصوم، مستِ وصف مقام بلند توست بـدو تـولـدت چـه شـد ای مـاه هـل اتـی بـوسـه به روی مـاه تو زد شـاه لافـتـی تو کیستی که معرفتت عین واجب است دستت به دست فاطمه روز محاسبه است ای عبد صالحی که شدی منتهای عرش رفعت گرفت ذکر تو در ماورای عرش در دل به جز «علی» به کسی جا ندادهای نـزد «اَحَـد» به گـفـتن «دو» پـا نـدادهای مـمـسـوس ذات بیبـدل پـنـج تـن شـدی هر لحظه جان فدای حسین و حسن شدی روز جـمـل کـنـار حـسـن تـا قـدم زدی آرایـش ســپــاه جــمــل را بــهـــم زدی یک عـمـر میشـود شهـدا در تـحـیـرند بر جایگاه اُخـروی ات غبطه میخورند مــاه بـلـنـد نـیـمـه شـب ایـن قـبــیـلـهای فخـرت همین بس است، کفیل عقـیلهای تسلـیم محـض بودی و حـرفی نـداشـتی حرف حسین را روی چـشمت گذاشتی ای قـلـۀ کـرامـتِ بـی وصـف و دامـنـه هسـتـند ریـزهخـوار عـطـایـت، ارامـنه بـیگـوهــر ولایت تـو مـیشـوم ذلـیــل بـاب الـحــوائـجِ هـمـۀ خـلـق، الـدخـیـل عــقـدهگـشـای هـر گــرهِ کــارهـای مـا ای آخــریـن امــیــد گـرفــتـارهـای مــا صحنت همیشه ملجأ و کهف امان ماست نامـت تسلـی دل صاحـب زمـان ماست هر وصفـی از وفـا و مرامت شـنـیدهام در تـکّـه پـارههـای امـان نـامـه دیــدهام معـصومها به پای غـمت گریه میکنند بر چـوب سـالـم عـلـمت گـریه میکـنند بین فـرات رفـتی و لبهات تـشـنه ماند جسمت میان لشکری از تیر و دشنه ماند بر چـشمهای ناز تو چشم حسود خورد در علقمه به چهرۀ ماهت، عمود خورد شـرمنـدگی، تـمـام وجـود تو را گـرفت وقتی که تیر حرمله، در مشک جا گرفت پای حسین مانـدی و نـقـش زمین شدی یک عمر فخـر مـادرت اُمُّ البنـین شدی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
رسیده ماه، ولی جای شب سحر شده است ابوتـراب از امشب اباالقـمـر شده است نـبـود شـاد چـنـیـن بـعـد فـاطـمـه مـولا بگو به قاتل محسن، علی پدر شده است نوشت اُمِّ بنین گـشت مـادر و خـوانـدیم نصیب حضرت صدیقه یک پسر شده است چه هیبتی چه شکوهی چه زور بازویی هراس دشمن از این قوم بیشتر شده است ازین به بـعـد خـیـال نـگـاه چـپ کردن به آل حـیـدر کـرار درد سـر شده است بـگـو بـه اخـم نـگـاهـش، نـگـاه انـدازد کسی ز جان و سر خویش سیر اگر شده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
موج اشک تو به دریا زد و دریا را شست سیل ویرانگر عشقت غم دنیا را شست شرجی بـازدمت گشت مـبدل به فـرات غسل چشمان ترت عـالم بالا را شست عاقبت هرکه جنون کرد و ز کویت رد شد توکه گهوارهات از بال و پر جبریل است لـحـن قـرآنی لالایـی تـو تـرتـیـل است قـاب کـردم بـه طـلا گـفـتـه اسـتـادم را ریخت هر دانه اشک تو به پای تسبیح فیض روح القدسی داده دعایت به مسیح آمدی با نـفـست قلـب همه دنـیا ریخـت چشم زهرا به سماء تو قمر ریخته است یاعلی سمت نگاه تو سحر ریخته است تار و پود دل ما پاره تر از سجاده است چشمهایت که گل عشق تعارف میکرد چقدر خون به دل حضرت یوسف میکرد آن خـدایی که تو را قبله جان همه کرد بــعــد لاحــول و لا قـــوة الا بــا لــلــه وحـی شد گـفـتـن یک عـمـر اباعـبدالله من که با شور غمت حال عبادت دارم به حـضـور تو گـمانم که دعـایی نرسد دردمـنـد حـرمـم از چـه دوایـی نـرسـد شیرۀ جان شده طعـم خـنک شربتتان توکه سرداری و سرها همه پشت سر تو بدنت روی زمین، همهمه پشت سر تو پیـکـرت رفت به تـاراج حـرامـیها تا آه این سر که به نی رفت دگر سر نشود کاش بر نیزه سرت در بر خواهر نشود روی گـودال غـم سـیـنۀ تو واویـلاست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
«تا مسیرم به درِ خانهات افتاد حسین» «خـانه آباد شدم خـانهات آبـاد؛ حسین» نه کلاسی نه کتابی نه قلمخانه و مشق قلم و مشق و کلاسِ من و استاد؛ حسین دل و دین داشتم و صبر و قراری، همه را مهـر طوفـانیِ تو داده سویِ باد حسین صید عشق تو شدم عزّت و جاهم دادی جان فدای کرمت حضرت صیاد حسین دل نالایق من تا به غـمت گشت اسیـر تازه شد شهـرت من بـنـدۀ آزاد حـسین گر که خوبم اگرم بد به تو من محتاجم جان زهرا مبرم یک نفس از یاد حسین قـسمتم کن سفـری جنّت بـین الحـرمین با غبار حرم و صحن گوهرشاد حسین
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
تَـفَـأُلـی زدم و ایـنـچـنـین جـواب آمد بگـو به خـسته دِلان سید الشـباب آمد جهان مثل ِخزان فصل ِنو بهاران شد دوبـاره از کـرم حق شـمـیم ناب آمد گُـلِ مُـقَـدَّسِ خـنده به روی لب وا شد همین که دلـبـرمان از پسِ نقـاب آمد گره گـشای دو عـالـم عزیز قـلب نبی نـگـار فـاطـمه و عـشق بوتـراب آمد غریق شور و شعف بلبلی غزل میخواند ز آسمان به زمین قـرصِ آفـتاب آمد چه! دلبری که ز یمن شکوه میلادش یمی ز رحمت و بارانی از ثواب آمد همین بس از برکات قـدوم او امشب نسیم خوش نفسی از گل و گلاب آمد بسـاط مـستی ما عـاشـقان فـراهم شد هـزار جـام دل انگـیز پُـر شراب آمد رسـیده عـیـدی ما از کـرامت حـیدر به ما ز عـالـم بالا چـنین خـطاب آمد سفـر به کربـبلا شد نصیب ما امشب دعـای ما همه اینگونه مُستَجـاب آمد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
ای عـلت قـداسـت و تـکـثـیر اشکها والاتـریـن تـنــزّل قــدسـی، ای آشـنـا بیچارهایم، نـشئۀ ما هم خـمـار توست افتاده است پرده؛ نبی هم دچار توست بیحرمتی است نام تو را ذکر میکنیم ما لاابالـیـان که به تو فـکـر میکـنـیم ملک تو را نگاه خداوند حاجب است نام شما شنیده شود سجده واجب است ای برتر از خیال و قیاس و گمان ما بند آمـده به حـیـطۀ جـبـرت زبـان ما لـم داده است عـرش الهی به گـنـبدت هـستـند انـبـیـا هـمه زائـر به مرقـدت موسی عصای خویش کنارت شکسته است عیسی دخیل بر در و دیوار بسته است عـبـد سـیـاه روی شـمـا رو سـپـیـدهـا ای کـشـتـۀ نـگـاه تو خـیـل شـهـیـدهـا ذرات، شـأن اهـل کـسا را سـتـودهاند اهل کـسـا ز گـریه کـنـان تو بـودهاند روشن ز نور ذات تو شد وجه فاطمه ای گوشهای ز صنعت دستان تو، همه در شـرح نـور آل عـبا هم سـر آمدی بـنـیــان گــذار کـشـتـی آل مـحـمــدی لب تـشـنۀ شـمیـم تو آغوش مصطفی وی منـبر خـطابۀ تو دوش مصطـفی نوری، که وقت جلوه مکلف به تن شدی آئـیـنـۀ صـفـات خـدا در سـخـن شدی لـرزیـد پـای کـعـبـه زمـان حـلـول تو تا عرش بُرد فـطرس ما را نزول تو تـو آمـدی و وجـه خـداونــد دیـده شـد از شـاخـسار باغ تو تـوحـید چیده شد ذات خداست، فارغ رویت، جدا ز فهم روحی که در ضریح تن تو دمیده شد ای حنجرت به وقت سخن موضع خدا در عصر تو صدای خدا هم شنیده شد بیرون زدی ز صفحۀ شرح مفـسران شرحت به خاکگرم بیابان کشیده شد ای نیزه زار، زلف غمت را مهار کن در سایۀ سرت جـگـرم سر بریده شد غصه کجا برم که تو را میشناخـتـند بر پـیکـر شـریف تو با اسب تاخـتـند
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
ای دلبـری که دلبریات داسـتان شده شعبان به یمن تو شعبات الجنان شده گهـواره تو زینت هـفـت آسـمان شده جان دوباره یـافـته عـالـم جـوان شده جـانـان رسیـد موسم تـقـدیم جان شده گل آمد و حـیـات گلـستان شروع شد خشکی گذشت و بارش باران شروع شد دوران نـشءگی خـماران شروع شد مسـتی ما ز سـوم شـعـبان شروع شد پای تو اشک شوق زچشمم روان شده قـنداقۀ پسر چو به دستش پدر گرفت انگار اختـیار شبـش را سـحر گرفت با دست خویش اشک ز چشمان تر گرفت فطرس رسید و از پر قنداقه پر گرفت بال فرشتهها به سرش سایه بان شده تو آفـتـاب روشـن و پـیـدای ما شدی تو آمدی و روح به اعضای ما شدی خـنـدیـدی و تـمـامی دنـیـای ما شدی گـفـتـیم بـنـدهایم و تو مولای ما شدی راز جـنـون ما به خـلایـق عیان شده دریـا دلـیم و دیـده ز مـرداب بستهایم امیـد خـود به بـادۀ نـایـاب بـسـتـهایـم با دیدن تو دیـده ز هر خواب بستهایم دل را به لطف حضرت ارباب بستهایم دلهای ما به گوشۀ چشمی نشان شده عـشقت همینکه صبح ازل آفریده شد از روی چـشمهات غـزل آفـریده شد از اسـتـواری تـو جـبـل آفــریـده شـد با شهـد خـندههـات عـسـل آفـریده شد دیـگـر قـلـم به خلقـت تو ناتـوان شده پیـغـمـبر خـدا ز کجا حـرف میزند؟ در روز عید هم ز عزا حرف میزند دارد ز خاک کرب و بلا حرف میزند آری ز سـیـدالـشـهـدا حـرف میزنـد حتی خدا ز ماتم تو روضهخوان شده شاعـر دلـم گـرفـته بـیا از خـدا بـگو من با هـمـه غـریـبـهام از آشـنـا بگو از انتظار و حـسرت مشتی گـدا بگو حرف دگر رهـا کن و از کربلا بگو دل بـیـقــرار دیـدن آن آســتــان شـده
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
دو چشمت انگبینجوشان و لبهایت فراتآور چراغت راهگستر، کشتی نوحت نجاتآور قلم باید شوند اشجار در ثبت دمی از تو بـرای لـیـقـۀ کـتّـاب، دریـاهـا دواتآور به سمتت وحی شد نازل، که هستی فیض را قابل پدر باشد کمیلآموز و فرزندت سماتآور تو را در شطِّ رنج ای شاه! میبینم نمیدانم که ایثار تو باشد در نهایت کیش و ماتآور تو را مجموعۀ اضداد مینامند عاشقها که شادی بیتو حزنانگیز و غم با تو نشاط آور خدا در ذات زیبایت جلالش را نشان داده نشان دادهاست احسان قدیمت را صفاتآور هرآنکس شاه! شمشادِ قدت را دید «حافظ» شد بهرغم اشک شورش میشود شاخِ نباتآور کنار کفّ العبّاس آمده عـیسی و میدانم نمییابد به جز دست علمدارت حیاتآور مرا بیما و بیمن کن، کلامم را مطنطن کن که هـستی فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتآور تو را در «اهدنا» دیدم صراط مستقیمی که به حقپیـمایی افکـار میگردد ثَـباتآور به زیر تیر هم تکبیرة الإحرام میگویی الا تلمیح اذکارت یقـیمون الصّلاتآور! به خوانت منعمم گردان! که داری سورۀ انسان برای این گدایت باز یؤتون الزّکات آور خدا تنها تو را «فیالبحر کالأعلام» میگوید چه نوحی هست جز تو «اَلجَوارِی المُنشآت»آور؟ چه رازی در سه بار آوردن نامت نهان کردی؟ چرا اینگونه میبـاریم؟ نامِ التفـاتآور! به دست دوستداران تو دُرّی بود در محشر بنازم اشک چشمم را که میآید براتآور کرامت میچکد از لای مژگان نجیب تو نیازی نیست بر لاتانِ عزّی و مناتآور به ایجاز آمدم حرفی از اعجاز تو را گویم زمان قبض روحم مرحمت کن انبساط آور چنان از شطح لبریزم به دارالوصف توحیدت که میترسم بگویم بودهای عین القضاتآور
: امتیاز
|